Saturday, May 19, 2012

فتوا با خرد انسان سازگار نيست

مردو آناهيد


اين آخوند، که مانند همه‌-ی واليان اسلام تشنه به خون ِ جوانانِ ايرانی است، خواننده‌-ی گُستاخ را مرتد خوانده و راه را برای کشتن او باز کرده است. بيشترين روشنفکران و آزادانديشان، اين حکم را نادرست و ناجوانمردانه دانسته‌-اند و از آزادگی‌-ی اين خواننده پشتيبانی کرده‌-اند. سخن از آزادی‌-ی ديدگاه و انديشه نيست. سخن از خونآشام بودنِ خليفه‌-ی الله هم نيست. سخن از اين است که؛ "شريعت اسلام خرد ِ مسلمانان را می‌سوزاند" و از آنها جانوری پست‌-تر از گُـراز می‌پروراند.

اگر بينش ِ همگان، به پديده‌-ای زهراگين و زشت آلوده بشود، روشنگران هم آن زهر و زشتی را نديده می‌گيرند. در درازای زمان زهر و زشتی‌-ی آن پديده در زندگانی‌-ی مردم آميخته می‌گردد. هر زشتی و ناخوشی که در زندگانی‌-ی مردم آميخته بشود بخشی از زيبايی‌ها و خوشی‌های جامعه به نيستی می‌گرايد. مردمانی، که با زشتی و پستی خو بگيرند، ناخواسته از زشتکاری و پسماندگی‌-ی ديگران هم آزرده نمی‌شوند. بر چنين مردمانی، هميشه، زشتکاران و ستمگران حکمرانی می‌کنند. مردمان ِ ستم پذير به دروغ پناه می‌برند. در جامعه‌-ی پناهندگانِ دروغ هيولای ترس بر همگان سايه می‌افکند و مردمان، در نازندگی، زيست می‌جويند.

واليان ِ اسلام، خرد و وجدان ِ پيروان را در تاريکسرای ايمان به بند می‌کشند و پيروان را، به ابزاری ستمگر، دگرگون می‌سازند. شريعتمداران، به مانند خرچنگی زهرآگين، بر پشت پيروان سوار و بر آدميان ستم می‌رانند. افزون بر اين، پيروان با خاکساری و پستی، از اين خونآشامان، درخواست حکم می‌کنند.

کسانی که خرد و وجدان خود را به شريعتمداران بسپارند، آنها ننگ و نام يا زشتی و زيبايی را نمی‌شناسند. در شريعت اسلام، "الله" مسلمانان را از "عَلَق: (خون ِ گنديده) يعنی نابخرد خلق کرده است. آنها توان ِ شناسايی خوب و بد را ندارند. از اين روی آنها از سوی شبانی به نام فقيه يا مُفتی رانده می‌شوند. مفتی، که خردش در ايمانش سوخته است، برای مسلمانان ِ با ايمان، فتوا می‌دهد، پيروان هم محکوم به اجرای اوامر آن خردسوخته هستند. کسانی که حکم فتوا را، به گونه‌-ای، می‌پذيرند، آنها به کردار پديده‌-ی خرد را در انسان رد می‌کنند. اين مسلمانان از بودن ِ مفتی، که او فتوا می‌دهد، ننگ ندارند. زيرا آنها خود را هم نادان می‌دانند. نمونه: در همين دوران، که هر مسلمانی هم خود را آگاه می‌پندارد، يک خواننده‌-ی ايرانی در آوازش به پسماندگی و درماندگی‌ی حکومت اسلامی و تاريک انديشی‌-ی مسلمانان ايران اشاره کرده است. در پی آيندِ اين آواز برخی از مسلمانان ِ با ايمان، که چهره‌-ی زشت ِ خود را، در آيينه‌-ی سخنان اين خواننده ديده‌-اند، سخت برآشفته و حُکمِ او را، از آخوندی فرومايه-تر از خود، درخواست کرده‌-اند. اين آخوند هم، که مانند همه‌-ی واليان اسلام تشنه به خون ِ جوانانِ ايرانی است، خواننده‌-ی گُستاخ را مرتد خوانده و راه را برای کشتن او باز کرده است. بيشترين روشنفکران و آزادانديشان، اين حکم را نادرست و ناجوانمردانه دانسته‌-اند و از آزادگی‌-ی اين خواننده پشتيبانی کرده‌-اند. در اين جا سخن از آزادی‌-ی ديدگاه و انديشه نيست. سخن از خونآشام بودن ِ خليفه‌-ی الله هم نيست. سخن از اين است که شريعت اسلام خرد ِ مسلمانان را می‌سوزاند و از آنها جانوری پست‌-تر از گُـراز می‌پروراند. زيرا هر جانوری توان و هوش آن را دارد که بتواند، برای زندگانی‌-ی خودش، خوب و بد را شناسايی کند. هيچگاه ديده نشده است که جانوری، در هر پَستی که باشد، به فتوای درنده‌-ای نياز داشته باشد. اگر اندکی ژرف-تر به داستان ِ فتوای آدمکشان بينديشيم، شايد بتوانيم نابخردی‌‌-ی مسلمانان را به روشنی ببينيم. خون آشامانی که پسماندگی‌-ی خود را از زبان يک خواننده شنيده و از نادانی‌های خود به خشم آمده‌-اند خود را پست‌-تر از آن می‌دانند که بتوانند در پيرامون ِ پديده‌-ای انديشه کنند. پس اين نابخردان از گرگ-هایِ گله دار می‌خواهند تا حکم گستاخی‌-ی خواننده را به آنها امر کند. آن آيت الله که، در برابر اين همه گوسپند، خود را شبان می‌پندارد، برای خشنودی‌-ی الله و ترساندن ِ گستاخان و از همه زشت‌-تر برای نشان دادن ِ نيروی چوب بدستان ِ گله دار، نه تنها اين خواننده‌ را مرتد می‌نامد وآنکه او کسانی را سزاوار ِ مرگ می‌شمارد که آنها دروغ‌های واليانِ اسلام را نپذيرند. بايد اشاره کنم که

در شريعت اسلام مسلمانی را مرتد می‌نامند که به "توحيد" يا به "نبوت" شک کرده باشد، يعنی "لا اله الا الله" را يا "رسالت محمد" را رد کند. مسلمانانِ سُنی، به درستی، بنياد امامت را دروغ و شيعيان را مُشرک می‌دانند، آنها از ديدگاه شيعيان مُرتد شمرده نمی‌شوند!؟

به هر روی از ديدگاه آزادگان: مسلمانانی که از اوامر مفتی، يعنی از فتوا، ننگ ندارند، به راستی کورانديش هستند. زيرا آنها يک آخوند را، که در پسمانده‌-های اسلام فرو رفته است، عالم بر همه چيز می‌پندارند، از اين هم ننگين‌-تر، آنها اوامر او را، کورکورانه، انجام مي دهند. کسی که از آخوند فتوا می‌خواهد يا او شياد است، که می‌خواهد از نادانی‌-ی مسلمانان به کژی سود ببرد، يا خود او هم خردسوخته است که از نابخردی خود را پست‌-تر از يک جانور می‌داند. آن کس که فرمان ِ کشتن را می‌پذيرد و در انجام آن می‌کوشد "گر چه آدم می‌نمايد گرگ است" او از آدم بودن به ابزاری خونريز دگرگون شده است. او مسلمانی است با ايمان که از سرشت آدمی چيزی در وجودش نمانده است. گر چه در شريعت اسلام مسلمانان همه عبد يا برده‌-ی الله هستند و بايد کورکورانه اوامر الله را انجام دهند، با اين وجود شبانی هم با چوبدستی بر آنها گماشته شده است که پيش آمدهای تازه يا ناگهانی را به سودِ اسلام و به زيان گوسپندان برگرداند. احکام شريعت، چندان گسترده نيستند، هر مسلمانی می‌تواند آنها را در کمتر از يکسال فرا بگيرد. با اين وجود واليان اسلام همين اندک هوش را هم از مسلمانان گرفته‌-اند و آنها را با ريسمانِ دروغ به فقيه‌-ای بند کرده‌-اند. مسلمان با هر دانشی که آموخته باشد بايد احکام شريعت را از يک فقيه دريافت کند. زيرا احکام شريعت تا آن اندازه پسمانده هستند که هر کودکی هم می‌تواند به پستی‌-ی آنها پی ببرد. اين است که آخوندی بايد، با دروغ و شيادی، با تفسير، پسماندگی و زشتی‌های شريعت را بپوشاند. شگفتی در اين جاست که مسلمانان هم، با هر دانشنامه‌-ای که داشته باشند، باور دارند که همه‌-ی مردم نفهم هستند و هيچکس نمی‌تواند، بدونِ عمامه، احکام و حکمت الهی را بفهمد.

درست است که واليان اسلام نمی‌توانند همه‌-ی پيروان را فقيه و مجتهد کنند. ولی آنها به درستی توانسته‌-اند همه‌-ی پيروان را نادان بپروانند. اگر اين پيروان، نادان پرورده نشده بودند که يک آخوندِ خردسوخته نمی‌توانست خوب و بد را به آنان امر کند و آنها هم گوسپندوار اطاعت کنند.


مـردو آنـاهيــد
نوزدهم می ۲۰۱۲
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home