Tuesday, February 22, 2011


آزادگان نیکویی را با خرد خود می‌ سنجند


مردو آناهيـد
اسفنــد ماهِ، سالِ شتـرگاوپلنـگ



شریعت اسلام در بینش ایرانیان رخنه کرده و مهربانی را به خشم، بخشندگی را به آزمندی، خردمندی را به ایمان، جویندگی را به عقیده، آزادگی را به بردگی، توانمندی را به گدامنشی و سازندگی را به دستبُرد برگردانده است. از این آلودگی است که شریعتمداران می‌ توانند، از یک یک اسلامزدگان، جلاد و ایران-ستیز بسازند.

انسان تنها با خودخواهی و زشتخویی سرشته نشده است. بیشترین کسان هر زشتی را که با آن خوی گرفته-اند، آن را، زیبا می‌ پندارند. افزون براین، انبوهی از مردم، که به عقیده-ای ایمان آورده-اند، پدیده-های هستی را، با انگیزه-های سرشتِ انسان، نمی‌ سنجند. آنها نیازی هم به سنجیدن زیبایی و زشتی یا راستی و کژی ندارند، زیرا هر پدیده-ای یا کرداری، که با ایمان آنها همساز باشد، با آن پدیده خو می‌ گیرند.
بینش ِهر مردمی در کردار و رفتار همان مردم بروز می‌ کند. مردمان با ایمان، زشتی را، در کردار خود نمی‌ شناسند، آنها عقیده-ی خود را راست و درست می‌ پندارند و کردار خود را در تنگنای آن عقیده مرزبندی می‌ کنند. آنها نمی‌ توانند عقیده-ی خود را ارزیابی کنند، زیرا خرد آنها در تاریکخانه-ی ایمان گرفتار است، پس آنها میزانی برای سنجیدن عقیده-ی خود ندارند.
برای روشن شدن ِ گفتار، اندکی به آشفتگی در بینش انبوهی از ایرانیان می‌ نگریم. بیشترین ایرانیان به سخن از جانستانی و جان آزاری بیزارند. از این بیزاری می‌ توان برداشت کرد: که مردمان ایران، جان را ارجمند می‌ دارند و دستکم از کشتن انسان پرهیز می‌ کنند.
ایرانیان در رفتار و به کردار نشان می‌ دهند: افزون براین که آنها از آزردن جان بیزار نیستند، آنها برای شادمانی خون جانداران را می‌ ریزند. ایرانیان ِ با ایمان، در راه کعبه، گناهان خود را، با ریختن ِخون گوسپندان، پاک می‌ کنند. آنها پیش ِ پای عروس و برای عزیزانشان، با چنان سُروری، گوسپند را گردن می‌ زنند که خون آن بیچاره به پای باشندگان جشن پاشیده می‌ شود. سپس آنها بدون آزرم، پاره-های جگر ِاین جاندار را کباب و با اشتهای فراوان، نوش ِجان می‌ کنند.
افزون بر جانوردوستی، که مسلمانان از این نمونه بسیار دارند، آنها دیه، یعنی پول خون، می‌ پردازند که جان کندن ِ یک انسان را تماشا کنند. در جایی دیگر، آنها پول خون ِپدرشان یا فرزندشان را می‌ گیرند که از کشتن ِ یک کس چشم بپوشند.
روشن است، که؛ در فرهنگ ایران، آدم، آزاد زاییده شده است، او از آن ِ کسی نیست که در بازار نرخی داشته باشد. ولی ایرانیان مسلمان شده، خون جانداران را، بر پایه-ی شرع مقدس اسلام، نرخ بندی کرده-اند. آنها برای خشنودی-ی "الله" خون می‌ ریزند یا جان ِ انسان را، به نرخِ خون، می‌ خرند تا به خشم "الله" گرفتار نشوند.


در قانون اساسی-ی حکومت اسلامی، انسان هم مانند گوسپند یا شتر بخشی از دارایی کسانش بشمار می‌ آید. از این روی عرب‌-ها از داشتن شتر یا بُز، بسیار سرافراز بوده-اند، این است که شریعتمداران انسان و پاره-های پیکر او را هم با شماری از شتر یا بُز ارزیابی می‌ کنند.

بدیهی است، در راه "الله"، ریختن خون زنان و کودکان هم، برای اجرای عدالت الهی، بسیار شادی بخش است. با این تفاوت که کشتن زن ارزانتر از کشتن مرد است. کشتن فرزند، به دست پدر، جرم شناخته نمی‌ شود. آزاداندیشان از این همه مهری، که والیان اسلام به آدمکشی می‌ ورزند، در شگفت مانده-اند.
افزون بر این که شریعتمداران، با شور و سُرور، از راه-های گوناگون و با ابزارهای گوناگونی، جان زنان را هم می‌ گیرند، کشتن زن یا دختر یا خواهر را به خویشان ِآنها واگذار کرده-اند، تا اگر خویشان از بدگمانی خشمگین شدند، بتوانند، با ریختن خون ِاین بستگان، آرامش خود را بازیابند.
در دوران پیش از اسلام، که بینش ِ مردمان هنوز به شریعت آلوده نشده بود، برخی از جنگجویان حتا ستمکاران از کشتن زنان و کودکان پرهیز می‌ کرده-اند. از آنجا که شریعتمداران از کشتار زنان به ویژه کشتن دختران زیبا، در زیر شکنجه، بسیار سرمست می‌ شوند، آنها به زنان هم حق قصاص شدن داده-اند، تا مومنین گول شیطان را نخورند و از کشتن زنان رویگردان نباشند.
سخن از بینش اسلامزدگان ایران بود، که آنها بدون آن که جانستانی را کرداری زشت بدانند، تنها از کشتن ِ مسلمانان، آن هم، در زمان و مکان ِ ویژه-ای اندوهگین می‌ شوند. بیشترین این مردم به شریعت اسلام ایمان دارند، کشتار و غارت نامسلمانان، بخشی از ایمان آنهاست.
از این روی مسلمانان تنها از کشتار ِ همکیشان خود آزرده می‌ شوند، اگرنه حکم جهاد، برای کُشتن ِدگراندیشان، وظیفه-ی شرعی-ی هر مسلمانی است. برخی از این مسلمانان، با سرافرازی فریاد می‌ زنند که آنها مردمی هستند "شهید-پرور". یعنی آنها، با بی مهری و دلسختی، فرزندان خود را، مانند گوسپندان، برای کشتن و کشته شدن پرورش می‌ دهند.
برخی از اسلامزدگان ِایرانی که از شیوه-های جانستانی، در حکومت اسلامی، اندکی آزرده و اندوهگین هستند، آرزوی رسیدن هنگامی را دارند که آنها بتوانند شماری از آخوندهای مسلمان را، به سزای کژروی از احکام اسلام، سر ببرند.
به راستی من هم که ایرانی هستم، اگر در خویشتن بنگرم، دوست دارم که سر به تن هیچ آخوندی و اسلامفروشی نباشد، ولی این پندار در آرمان من نمی گنجد.
من براین اندیشه-ام:
زهری، که از شریعت اسلام در بینش ایرانیان وارد شده است، تنها با شناخت آنها از گوهر فرهنگ خودشان زدوده خواهند شد. یکی از ارزش-های این فرهنگ گزند ناپذیر بودن ِجان انسان است. مردمی را که با مهر زاییده و با مهر پرورده باشند، آنها از آزردن جان پرهیز می‌ کنند.

مردمی که نیم میلیون آخوند را گردن بزنند، اجتماع آنها پس از کشتار، با یک میلیون جلاد آمیخته و با چندین میلیون کینه-توز روبرو خواهند شد.

شریعت اسلام در بینش ایرانیان رخنه کرده و مهربانی را به خشم، بخشندگی را به آزمندی، خردمندی را به ایمان، جویندگی را به عقیده، آزادگی را به بردگی، توانمندی را به گدامنشی و سازندگی را به دستبُرد برگردانده است. از این آلودگی است که شریعتمداران می‌ توانند، از یک یک اسلامزدگان، جلاد و ایران-ستیز بسازند.

برای نمونه یک سخن هم از خاله شیرین نوبل نشان بشنوید:
«روند پیگیری پرونده زهرا بهرامی "غیرطبیعی" بود.
معمولا طبق "روال عادی" محاکم وقتی حکم اعدام صادر می شود تابخواهد اجرا شود حداقل دو يا سه سال طول دارد و هيچ وقت ديده نشده که پرونده-ای به اين سرعت "به اجرای احکام" برود و متهم را اعدام بکنند».

از همین سخنان پیداست که این زن کشتار آزادیخواهان را در "روندی طبیعی" می‌ پذیرد. بهرامدُخت را، که از حقوق بشر پشتیبانی کرده است، در روز خونآشامان حسینی دستگیر کرده-اند، از دیدگاه این وکیل ِشریعت پناه، بایستی او را با روندی بکُشند که در طبیعت اسلام نگاشته شده است.
از دیدگاه خاله عبادی؛ برای کشتار "روال عادی" وجود دارد، جانستانی و کشتار دگراندیشان بخشی از"روند ِطبیعی" است. می بینیم نه تنها او حقوق بشر* را در مکتب زینب آموخته است، خاله شیرین معیار عدالت را هم از پیشوای شیعیان، که او زنان را ناقص-العقل می‌ داند، برداشت کرده است.
*[ در احکام شریعت، مسلمان باید مطیع اوامر "الله" باشد، مخلوق هیچ حقی بر خالق خود ندارد. "الله" کافران را هم برای کشتار و شکنجه دادن خلق کرده است. ]
شگفتی نیست که بسیاری از روشنفکران سخنان این اسلامزده را با شادی بازگو می‌ کنند. کسانی که آدمکشی را بخشی از حقوق خود می‌ دانند و از نادانی می‌ پندارند، که احکام قصاص "هیچ تضادی با حقوق بشر ندارند"، آنها هم کورند و هم کَر، پس به یک عصاکش نیاز دارند که آنها را در "صراط المستقیم" به دنبال بکشد.
شگفتی در این است که برخی، از هموندان انجمن مدافعان حقوق بشر، هم، به همراه خاله شیرین، برای جانستانی "روال عادی" و "روند طبیعی" درخواست دارند.
با این که در فرهنگ ایران، آزردن جان، زشت ترین کردار شمرده می‌ شود، چنان که «فردوسی» می‌ گویند:

"میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است".

ولی مسلمانان نمی‌ توانند پی آیندِ شوم ِاین ستمکاری، یعنی "آزردن جان" را ارزیابی کنند. زیرا آنها به شریعت ایمان آورده-اند تا بتوانند بدون اندیشه از احکام آن پیروی کنند. پیروان از بی دانشی به عقیده-ای، که درون مایه-ی آن را نمی‌ شناسند، ایمان می‌ آورند.
برآیندِ خرد-ورزی، در راه جویندگی، دانش و دانستن است، خردمند می‌ آزماید تا بداند. برای مسلمان، عقیده را آزمودن نشان شک ورزی است. از این روی، شک ورزی در اسلام گناهی نابخشودنی است. زیرا شک ورزی سرآغاز جویندگی و سرانجام آن بینایی و دانایی است. در اسلام انسان ِبینا و دانا را جاهل یا مرتد می‌ خوانند.

نمونه-ی ایمان در مسلمانان برای اجرای عدالت:
دو تا از عبادالله، یک دختربچه را، روی بر زمین می‌ خوابانند و دست و پای او را سخت می‌ گیرند، عبدالله ِ سوم، به حکم شرع ، به تازیانه پوست از پُشت ِاین کودک می‌ کَند. این مومنین، دختر بچه-ای را حد می‌ زنند، که او با مردی نامحرم گفتگو کرده است، آنها آزردن ِ کسانی را، که فراتر از شرع اسلام گام نهاده-اند، عبادت و عدالت "الله" می‌ دانند.
مسلمانان، دگراندیشان را با دلگرمی آزار می‌ دهند. جان-آزاری بخشی از عبادت‌-های دلچسب مسلمانان است، آنها در هنگام آزردن ِانسان از شادمانی تَکبیـر "اللهِ اَکبَــر" می‌ گویند و نمی ‌خواهند از این مستی چشم بپوشند.
مهربانی و انساندوستی-ی مسلمانان ایران تنها در تازیانه زدن پدیدار نمی‌ شوند، افزون بر آن، آنها با شور و شتاب آدم-های بسیاری را به دار می‌آویزند، تیرباران یا سنگسار می کنند. آنها پس از گرفتن جان دگراندیشان، "الله" را حمد می‌ کنند و با اشتهای باز خورش‌-های نذری می‌ خورند.
اسلامفروشان که اندکی از نکوهش نامسلمانان، از این همه مهربانی، دلتنگ می‌ شوند، به خودفریبی و مردمفریبی می‌ پردازند که این گونه آدمکشی اسلامی نیست، زیرا در اسلام تنها کافرکُشی ستوده شده، همانگونه که "علی ابن ابوطالب"، با اخلاص عمل، کافران را می‌ کُشته است. ولی او هیچگاه کسانی را، که ذکات می‌ پرداختند و جهاد می‌کردند، نمی‌ کُشته است.
با این وجود، پرسشی، برای این نازک دلانِ خودفریب، در پیش است: اگر فقیه عالیقدر اندازه-ی علی هم فهم و هوش ندارد، پس چرا شما اسلامزدگان، ولایت فقیه ِنادان را پذیرفته-اید؟ و به کردار بر نابخردی-ی خود پافشاری دارید؟
چرا اسلامفروشان می‌ کوشند که سنگسار را در اسلام پنهان دارند؟ ولی به زشت بودن و به ننگین بودنِ این کردار اشاره نمی‌ کنند؟
چرا اسلامفروشان، تنها به پنهان ساختن زشتی-ها در شریعت، نیاز دارند نه به زدودن آن زشتی-ها از شریعت؟
زیرا اگر اسلامفروشان، به راستی، ماهیت زشتی را نکوهش کنند، باید سنجشِ زشتی را به خرد انسان بسپارند. اگر مردم با خرد خود زشتی را در حکم سنگسار بشناسند، آنها به زشتی-های احکام شریعت هم پی خواهند بُرد. پس چنین کسانی، خریدار اسلام پسمانده-ی آنها نخواهند بود.


اسلامفروشان همیشه اسلام را، برای سنجش پدیده-ها، معیار می‌ گذارند، این است: آنچه را که مردم خواهان باشند، آن را با دروغ روی پوسته-ی اسلام می‌ نگارند و از آنچه که مردم بیزار باشند، آن را در هسته-ی اسلام پنهان می‌ دارند. آنها، از این شعبده بازی، می‌ توانند اسلام پوسیده-ی خود را تازه به تازه به مردم بفروشند و به کردار احکام اسلام را، با همان درون مایه-ی انسان ستیزی، بر مردم فرود آورند.

اگر مردمفریبی در کار نباشد، زمانی که قاضی شرع، حکم سنگسار را صادر می‌ کند، او از کجا می‌ تواند بداند که این همه عبادالله آمادگی دارند تا با زشت‌-ترین شیوه، آشگارا و بدون شرمندگی، جان انسانی را بگیرند.
اسلامفروشان می‌ دانند: این مومنین و مومنات، 1400 سال است، که در راه کعبه، به شیطان سنگ می‌ زنند. آنها از ایمان به نادان بودن ِخود یکبار هم از خودشان نپرسیده-اند:
اگر میلیاردها سنگی، که مسلمانان به سوی شیطان پرتاب کرده-اند، تا کنون به او برخورد نکرده است، پس چرا ما باز هم سنگ می‌ زنیم؟
اگر هم از هر هزار سنگ یکی به او برخورد کرده باشد، پس شیطان تاکنون مرده است و دیگر چه نیازی به سنگ زدن است؟
چرا عرب-ها که این همه پول، برای جنگ ابزارهای مدرن، می‌ پردازند، از سَرورشان انگلستان خواهش نمی‌ کنند که او با چند جنگنده یکباره و برای همیشه جایگاه شیطان را بمباران کند؟
از آن گذشته "الله"، که این همه بلاهای آسمانی برای کشتار ِآدم-ها می‌ فرستد، چرا او یک سنگی هم بر سر این شیطان نمی‌‌ زند که، یک مشت ایرانی-یِ ذلیل شده، شرمنده-یِ جهانیان نباشند.
به راستی که مسلمانان از زشتکاری-های خود شرمنده نمی‌ شوند، نگاه کنیم به "قوانین مجازات اسلامی" ، در دورانی که جهانیان به داشتن " منشور جهانی حقوق بشر" سرفراز هستند.
ماده 201 – حد سرقت به شرح زیر است:
الف – در مرتبه اول، قطع چهار انگشت دست راست سارق از انتهای آن بطوریکه انگشت شست و کف دست او باقی بماند.
ب – در مرتبه دوم، قطع پای چپ سارق از پایین برآمدگی به نحوی که نصف قدم و مقداری از محل مسح او باقی بماند.
(گردآورنده: ناصر رسائی نیا عضو هیئت علمی دانشگاه و وکیل پایه یک دادگستری، سال 1374)

اگر مسلمانان این گونه جان آزاری را پذیرفته-اند، پس آنها پسمانده، سختدل و ستمکار هستند.
اگر آنها این انسان ستیزی را نمی پذیرند، پس چگونه آنها مسلمان هستند؟
از این گونه پرسش-ها، همیشه به این پاسخ می‌ رسیم:

مسلمانان، پیروان شریعت اسلام هستند نه پژوهشگران آن. پژوهشگران افزون بر خرد به بیداری، گستاخی، جویندگی، آزمون و چشم و گوش هم نیاز دارند. ولی مسلمانان با پیروی از احکام شریعت از همه-ی این ویژگی-ها بی نیاز هستند.



مـردو آنـاهيــد
اسفنــد، سالِ شتـرگاوپلنـگ
20,Feb, 2011

دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: ,

1 Comments:

At 7:56 AM, April 05, 2011, Anonymous Anonymous said...

به دک و پوز آن سه راس آخوند( دو راس معمم، یک راس بی‌ عمامهٔ)بنگرید! حتی سمت چپی که به سید خندان مشهورست ولی خنده ماسیده بر چهره ش یاد آور چین و چروک پوست کون است! آیا نشان و داغ یبوست فکری ناشی‌ از اعتیادی چهارده سده‌ای به پرهیز از اندیشیدن و رضایت خاطر از عبودیت در آنها نمی بینید؟

 

Post a Comment

<< Home